بسم الله
همگی تا بحال درباره اسم اعظم خدا چیزهایی شنیده ایم. گاه آرزو کرده ایم وای کاش گفته ایم که چه می شدما هم به این اسم اکسیری دست می یافتیم تا به آرزوهای نایاب و محال خویش دست می یافتیم. اما اندکی بعد به ذهنمان خطور می کرد که دست ما کوتاه و خرما برنخیل!
اما این دریغ و افسوس سرایی ها خیلی در منطق اسلام جایی ندارد.اگر تلاش کنی به حقیقت اسم شریف اعظم در جوانی هم دست خواهی یافت . این نوشتار که بر گرفته از قلم گرانسنگ مرحوم علامه طباطبایی است،برآن است تا پرده از اسم اعظم الهی برگرفته و راز دستیابی به آن را بیاموزد.
1- نکتهای در مورد اسم اعظم از مرحوم علامه طباطبائی رحمهالله.
جناب علامه (ره)در المیزان میفرمایند: اسمای الهی و مخصوصاً اسم اعظم گرچه در جهان موثرند و اسباب برای نزول فیض و رحمت های الهی میباشند ولی تاثیر اولاً و بالذات از ذات حق تعالی در این عالم است که از فلان زبان دال بر آن حقایق و یا تاثیر به معنای مفهوم متصور در اذهان باشد. معنای این سخن آن است که خدای سبحانه فاعل و بوجود آورنده همه اشیا است و به وسیله صفت کریمی که اسم مناسب با فعل است تاثیر میکند نه تاثیر وی از آن لفظ اسم یا صورت مفهوم در ذهن یا صفت دیگری غیر از ذات باشد. جز آنکه حق سبحانه در قرآن کریم بر طبق آیه کریمه «اجیب دعوة الداع اذا دعان» وعده داده است که:
1- هر کس مرا بخواند من اجابت میکنم و این دعا متوقف بر دعا و خواست حقیقی است.
2- و اینکه دعا و طلب از حق سبحان باشد، نه از غیر وی.
پس هر کس از تمام اسباب مقطع شد و برای حاجتی از حوایج به پروردگار خویش متصل شود، وی به حقیقت آن اسم مناسب با حاجت خویش متصل میشود، آنگاه آن اسم زیبای خدا مطابق با حقیقتش تاثیر میکند و دعا مستجاب میگردد.
و این حقیقت دعاست. بنابراین به لحاظ حال اسمی که دعاکننده و نیایشگر به آن منقطع و متوسل شود تاثیر به خصوص یا عموم صورت میگیرد و این اسم، اسم اعظم میباشد و همه اشیاء منقاد و فرمانبردار آن حقیقت میشوند و دعای نیایشگر در مورد هر چه که بخواهد مستجاب شود. نه آنکه اسم لفظی که از زبان وگلو خارج می شود یا مفهومی که از اسم اعظم به ذهن می آید منظور روایات امامان (علیهم السلام)باشد .مراد از اینکه حق تعالی اسم اعظم را به پیامبری از انبیاء و یا بندهای از بندگان آموخت یا چیزی از اسم اعظم به وی داد آن است که راه انقطاع به سوی حق سبحانه به واسطه آن اسم برای وی باز شود و اگر اسمی لفظی، و معنای مفهومی، در آنجاست فقط به خاطر آن است که الفاظ و معانی وسایل و اسباب حفظ حقایق هستند.
خلاصه مطلب:
1) اسم اعظم حقیقت و یا حقایقی در عالم تکوین است.
2) انسان با اتصال با آن می تواند موثر شود.
3) راه اتصال به حقیقت اسم اعظم ،انقطاع از خود میباشد.
4) ولی و یا نبی علیهالسلام میتواند مظهر آن اسم شود.
5) اسمای جزئیه مطابق حالات و خواستههای نیایشگر با هم تفاوت دارند،
بنابراین اسم اعظم نسبت به همه با خواستههای متفاوت یکی نیست یعنی وقتی بیمار بگوید: «یاالله» یعنی ای خدای شفا دهنده گرچه کلمه «الله» و امثال آن را آوره است. توقع از الفاظ بدون رسیدن به حقایق خام طمعی است بنابراین بکوش ای برادر تا مظهر بت اسمای عظام الهی پیدا کنی و یا حقایق عالم متحد شوی گرچه الفاظ هم به اندازه سعه بیتاثیر نیستند.
نتیجه گیری:
اما شاید بپرسید معنای انقطاع که مقدمه دستیابی به حقیقت اسم اعظم است چیست؟برای پاسخ به این پرسش ابتدا بخشی از ابیات شاعر فرزانه فخرالدین عراقی راباهم می خوانیم:
ای طـالب اسم اعـظم، ایـن نام
بـگـشـا در این طلـسـم مـحکم
مـفـتـاح جهـان گـشا به دست آر
مـعـنـی صریـح و اسم مـبـهـم
بینی که همه به تو مضاف است
بینی که تویی خود اسم اعظم
در جـام جـهــان نـمــای بــاقـــی
میبـیـن رخ جـان فزای ساقی
سلطان سرای عشق فرمود:
پاک است سرای ما ز اغیار
یـعـنـی کـه بـجـز حـقیقت او
در دار وجــود نـیـسـت دیـــار
فیالجمله، ز غیر دیده بر دوز
این است طــریـق اهل انـوار
در جــام جـهـان نـمـای باقی
هر کس مرا بخواند من اجابت میکنم و این دعا متوقف بر دعا و خواست حقیقی است.اگر انفطاع راه دستیابی به اسم اعظم خداست،باید راه انقطاع را آموخت .در حدیث قدسی آمده است: انا عندمنکسره قلوبکم ومندرسه قبورکم (همانا من در نزد دل شکستگان هستم ودر گورستان های غبار گرفته)
می دانی چرا؟جواب بسیار ساده است هر گاه دل ازغبار غیر خالی کردی ،دلدار در آن خانه جلوس خواهد کرد که در حدیث قدسی فرمود:انا جلیس من ذکرنی وهرگاه از مظاهر تمدن انسانی تکبر آور فاصله گرفته به همان اندازه به خدا نزدیک شده ای .گاه در زیارت اهل قبور این حال و حالت دست می دهد ،گاه در خلوتی از دیگران وچه بسا برفراز آسمانها در هواپیمایی نشسته باشی چون یار اقرب من حبل الورید است.
یکی دیگر از راه های دستیابی به ا نقطاع توجه به فقر ذاتی ودائمی ما به خداست.این نیاز هیچگاه برطرف نمی شود.آیا ندیده ای فقیر با چه حالت انکسار و دلشکستگی در خواست می کند؟در قرآن می خوانیم: یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاء إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ{ اى مردم، همه شما به خدا نیازمندید و خداست که بىنیاز و ستوده صفات و افعال است (او خالق و حافظ و رازق بشر است پس اینان نیازمند مطلق و او غنى مطلق است)}
پس هر گاه تنها در قلب خود غیر از خدای غنی وستوده را نیافتی ،بدان حقیقت آن اسم در تو ظهور کرده است.
حال برای مطالعه بیشتر شما را به کتاب آزادی معنوی شهید مطهری ،مقالات عبادت ودعا ارجاع می دهیم.
بسم الله
حضرت ایوب (علیه السلام) رنجهای فراوان دید، دچار بیماریهای بسیاری شد، اهل او و همه بستگان نزدیکش از او فاصله گرفتند و او تنها ماند.(فرزندانش مردند و همسرش هم او را رها کرد) نه یارای حرکت داشت و نه کسی بود تا وی را کمک دهد و از آن جهت که به مقام والای تسلیم رسیده بود، هرگز جزع و ناله نکرد و جز به خدا به احدی متوسل نشد و بدون اذن خداوند چیزی هم از آن ذات اقدس نخواست تا آن که اجازه داده شد.
پس، در آن حال، به خدا گفت: "انی مسّنی الشیطان بنصبٍ و عذابٍ"(1)؛ پروردگارا، شیطان مرا به زحمت انداخته و عذابم کرده است. شیطان در روح انبیا و مجاریِ ادراکی و ارادی آنها راه ندارد، ولی در بدن آنها ممکن است نفوذ کند.
خداوند در پاسخ ندای تضرعآمیز حضرت ایوب فرمود: "ارکض برجلک هذا مغتسل باردٌ و شراب"(2)؛ تو که همه امکانات را از دست دادهای و تنها و بیمار هستی و قدرت حرکت نداری، پایت را به زمین بزن، در زیر پایت چشمهای میجوشد و تو در آن شستشو میکنی و همه بیماریهایت برطرف میشود و آبش را مینوشی، عطشت فرو مینشیند و همه آن مشکلاتی که داشتی از بین میرود: "و وهبنا له أهله و مثلهم معهم رحمة منّا و ذکری لأُولی الألباب"(3)؛ اهل او را که رحلت و یا هجرت کرده بودند، برگرداندیم و مانند آنان را به او بخشیدیم، یعنی اعضای خانواده او را دو چندان کردیم و این رحمتی بود از سوی ما که شامل حال ایوب شد و تذکرهای است برای صاحبان خرد و فرزانگان، تا در سختیها صابر و به لطف غیبی حق امیدوار باشند و انجام کاری را که عادتاً ممکن نیست از خداوند ممکن بدانند.
انسان خردمند میداند که در مواضع خطر، جز خدا تکیهگاه دیگری ندارد، چنانکه خداوند میفرماید: "و لن تجد من دونه ملتحدا"(4)؛ غیر از خدا پناهگاه و سنگری نیست و خداوند همانگونه که تسبیح متضرعانه یونس را مستجاب کرد، تضرع مسبّحانه ایوب را هم شنید و خواستهاش را اجابت کرد.
به این جهت است که در قرآن میفرماید: "واذکر عبدنا ایوب"(5) ؛ به یاد ایوب باش و این روش را حفظ کن. یعنی شکیباییِ لازم، اعراض و روی برگرداندن از غیر خدا، تضرع به خدا و اطمینان به استجابت نیایش را جزو اصول اولی بدان و در تحصیل و بدست آوردن و تکمیل و حفظ آن بکوش.
رحمت بی کران الهی
حضرت ایوب(علیه السلام) بعد از بیان گرفتاریش، عرض کرد: "انت ارحم الراحمین"(6)؛ پروردگارا! رحمت تو نامحدود است و رحمت دیگران مظهر رحمت توست: "و رحمتی وسعت کل شیء"(7)؛ غیری نیست که در قبال خدا رحمت داشته باشد تا رحمت او بیشتر باشد. بدین جهت انسان هر جا اثر خیری میبیند باید خدا را شکر کند و اشخاص و اشیا را مجرای رحمت الهی بداند نه منشأ رحمت.
توحید افعالی نیز همین است که انسان همه کارهای سودمندِ بندگان را فانی در فعل نافع حق تعالی بداند.(یعنی منشاء همه کارهای خوب دیگران را خدا بداند)
ارکان سهگانه رحمت که "جود و علم و قدرت" است در انسان محدود است و ناقص و در خدای سبحان نامحدود است و کامل. پس قهراً رحمت خدا بیش از رحمت دیگران است. خداوند آنچه را که به صلاح انسان است میداند و بر انجام دادن آن قادر است و چون جواد و بخشنده است آنچه صلاح هر موجودی است به او عطا میکند و چون او ارحم الراحمین است رحمت او نسبت به انسان بیش از رحمت خود انسان به خودش است.
سرّ خواندن خدا با اسم "ارحم الراحمین" این است که انسان صالح سالک در مسیر تجلّی این اسم قرار گیرد، تا هم بتواند رحمت خاص خداوند را که در سایه دعا تجلّی کرده است دریافت کند و هم بتواند نسبت به دیگران مهربان و رئوف باشد.
خدای سبحان دارای اسمای حُسنی است و به ما نیز میگوید: خدا را با این اسمها بخوانید و بکوشید مظهر نامی از نامهای پربرکت الهی شوید: "و لله الأسماء الحسنی فادعوه بها"(8)، چنانکه حضرت ایوب خدا را به اسم "ارحم الراحمین" خواند.
برای هر امر دینی ادب خاصی است که در آغاز بیان میشود، چنانکه ادب تلاوت قرآن این است که با تدبّر و تعقّل همراه باشد، بدین معنا که اگر مضمون آیه درباره کمال است، تلاوت کننده نیل و رسیدن به آن کمال را از خدا بخواهد و اگر نقص است نجات از آن را مسئلت کند و اگر تبیین سیره صالحانه انبیاست، رهپویی و همراهی با آنان را از خدا بخواهد و اگر بیان روش طاغیانه مستکبران است، از خدا بخواهد تا همانند آنها نباشد. البته برای تدبر در قرآن همانگونه که شرایطی هست موانعی نیز وجود دارد، مانند گناهان که قفلهای دل و مانع تدبر است: "افلا یتدبرون القرءان أم علی قلوبٍ أقفالها."(9)
پینوشتها:
-----------------------
1-سوره ص، آیه 41.
2- سوره ص، آیه 42.
3- سوره ص، آیه 43.
4- سوره کهف، آیه 27.
5- سوره ص، آیه 41.
6- سوره انبیاء، آیه 83.
7- سوره اعراف، آیه 156.
8- سوره اعراف، آیه 180.
9- سوره محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، آیه 24.
برگرفته از کتاب سیره پیامبران در قرآن، آیةالله جوادی آملی، ص 75، با تصرف .
بسم الله
ای پادشاه وقت ، چو وقتت فرا رسد
تو نیز با گدای محلت برابری ...
لطفابرداشتتون رو از این بیت را در قسمت نظرات بنویسید
بسم الله
من و شما و خیلیها، تا بزرگی را میبینیم - نمیدانم، شاید از روی عادت باشد، یا شاید ...!؟- فوراً جلو میرویم و میگوییم : " آقا یک نصیحتی به ما بفرمایید".
همین مسأله، موضوع فرمایش مرحوم حضرت آیت الله العظمی محمد تقی بهجت است که خود، اندرزی بسیار ارزنده و نصیحتی پربار است.
به امید آنکه لااقل بر این پند گوش فرا دهیم و به هوش آییم.
بسم الله الرحمن الرحیم
... آقایانی که طالب مواعظ هستند، از ایشان سوال میشود:
آیا به مواعظی که تا حال شنیدهاید عمل کردهاید یا نه؟
آیا میدانید که هر کس به معلومات خود عمل کرد، خداوند مجهولات او را معلوم میفرماید؟
آیا اگر به معلومات [و آنچه میداند] عمل ننماید، توقع زیاد شدن معلومات شایسته هست؟
آیا باید دعوت به حقّ از طریق لسان باشد؟
آیا [معصومین] نفرمودهاند "با اعمال خودتان دعوت به حق بنمایید" ؟
آیا جواب این سوالها از قرآن کریم "وَ الّذینَ جَاهَدوا فِینَا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا" آنان که در راه ما تلاش کنند به راههای خویش هدایتشان میکنیم.
و از کلام معصوم علهیم السلام: « مَن عَملَ بِما عَلِمَ وَرَثَهُ اللهُ عِلمَ مَا لََم یَعلَم» هرکس بدانچه میداند عمل کند خدا علم آنچه که نمیداند را روزیش میکند و «مَن عَملَ بِما عَلِمَ، کَفَی مَا لَم یَعلَم» هر کس به آنچه میداند عمل کند، همین از آنچه نمی داند کفایتش میکند. [روشن نمیشود؟]
خداوند توفیق مرحمت فرماید که آنچه را میدانیم زیر پا نگذاریم، و در آنچه نمیدانیم توقّف و احتیاط نماییم تا [در آینده برایمان] معلوم شود.
از آنهایی نباشیم که گفتهاند:
پی مصلحت مجلس آراستند نشستند و گفتند و برخاستند
وَ مَا تَوفیقی اِلَّا بِاللهِ، [علیه] تَوَکّلتُ وَ اِلَیهِ اُنِیب، و السّلام علیکم و رحمةالله و برکاته.
بسم الله
از آن بانوى پهلو شکسته نقل کردهاند که در روزهاى آخر عمر خواب دیدم پدرم را و به او از دست امت شکایت کردم آن حضرت به من فرمود: انک قادمة على عن قریب (1) تو به زودى به سوى من مىآیى. بار دیگر خواب مىبیند ملائکه بسیارى به زمین فرود مىآیند و دو فرشته جلیلالقدر پیشاپیش آنها است که او را به آسمانها بردند و قصرهاى عالیه بهشتى را به او نشان دادند و باغها و بستانهاى فردوس اعلا را به او نمودند... مىپرسد که این کاخهاى عالى از آن کیست؟
مىگویند: اینجا فردوس اعلا است که آخرین درجه بهشت است و این همان نهر کوثر است که متعلق به شما است. آن رسیده بزرگوار مىپرسد: این ابى؟ پدرم کجا است؟ گفتند: هماکنون وارد مىشود و همان لحظه مىفرماید که پدرم وارد شد و مرا در آغوش گرفت و پیشانى مرا بوسید و فرمود: فرزند دلبندم دیدى آنچه خدا وعده فرموده بود؟ این همان وعده الهى است این کاخ منزل تو و شوهرت و فرزندان شما است و این جایگاه متعلق به دوستان شما است از خواب بیدار شد و رؤیاى شیرین خود را به حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل کرد، مولاى متقیان علیهالسلام دانست که به زودى همسرش از دستش خواهد رفت و به بهشت اعلا منتقل خواهد شد. پس از دیدن این خواب بود که مکرر این دعا را مىخواند: یا حى یا قیوم برحمتک استغیث فاغثنى اللهم زحزحنى عن النار و ادخلنى الجنة والحقنى بابى محمد صلى الله علیه و آله. (2) اى خداوند زنده و پاینده به رحمت تو پناه مىبرم پس به فریادم برس بار خدایا مرا از آتش جهنم دور گردان و به بهشت وارد کن و مرا به پدرم حضرت محمد صلى الله علیه و آله ملحق گردان. وقتى در همان حال حضرت على علیهالسلام به بالینش آمد و به وى فرمود عافاک الله و ابقاک. اى دختر پیامبر خداوند تعالى تو را به سلامت و باقى نگه دارد. گفت یا اباالحسن به زودى پدرم را ملاقات نموده و به او ملحق مىشوم.
پی نوشت:
--------------------
1- الصدیقة للعلامة المقرم/ 105
2- دلایل الامامه طبرى 4