اجل مرگ برای مرگ

بسم الله

حقیقت تلخ و شیرین مرگ تنها برای موجودات جاندار و دارای روح روی می دهد و برای جمادات هیچگونه مرگ و انتقالی متصور نیست.
اکنون در اینجا چند سوال پیش می آید:
1. آیا سرنوشت مرگ برای فرشتگان الهی نیز مقدر است یا نه؟
2. اگر چنین است، جان آخرین مخلوق خدا، عزراییل و بنا بر روایتی دیگر، اسرافیل، را چه کسی می گیرد؟
3. از آنجا که "مرگ" نیز خلقت پذیر است و آفریدینی،(1) آیا مرگ برای خود "مرگ" نیز ممکن است؟
در پاسخ به سوالات یاد شده  باید گفت همه چیز می میرد جز ذات نامیرای او؛ تنها چیزی که هماره باقیست و پابر جا، وجه خداست و بس.
آنگونه که از برخی روایات بر می آید ملک الموت پس از ستاندن جان همه مخلوقات به جز یک فرشته از کارگزاران خدا در جهان هستی، خود نیز به دست حضرت احدیت قبض روح می شود. و اسرافیل‌ آخرین‌فرشته‌ای‌ است‌ که‌ از سوی‌ خداوند مرگ‌ را درمى‌یابد. (نک: سیوطی، الدر المنثور، صص39-37)
و چون زمان‌ آن‌ فرا مى‌رسد تا مردگان‌ از نو جان‌ گیرند و رستاخیز برپا گردد، ملک دمنده در صور، حضرت اسرافیل، پیش از همه و پس از او جبرئیل‌ و میکائیل‌ زنده می شوند؛ چه‌ آنکه اسرافیل‌ است‌ که‌ به‌ فرمان‌ خداوند نفخه دوم‌ را برای‌ زنده‌ کردن‌ مردگان‌ مى‌دمد.
« آنچه باقی و پایدار خواهد بود "وجه اللّه" است. امّا گستره‌ی‌ وجه اللّه را آیه مبارکه "فأینما تولّوا فثمّ وجه اللّه"(2)، « هرجا رو بگردانید آن جا وجه خداست »، بازگو کرده؛ یعنی هر چیز را بنگرید یک بُعد غیر وجه اللّهی دارد که فانی می‌شود و از بین می‌رود و یک بُعد وجه اللّهی دارد که از آن جهت ثابت و لایتغیّر است.
وجه اللّه در سراسر عالم ظهور دارد؛ گاهی اطعام یتیم جنبه‌ی‌ وجه اللّهی دارد: "إنّما نطعمکم لوجه اللّه"(3) وگاهی زکات دادن جنبه‌ی‌ وجه اللهی دارد: "و ما ءَاتیتم من زکوةٍ تریدونَ وجهَ اللّه"(4)؛ آنچه به عنوان زکات در راه خدا می‌دهید وجه خدا را خواسته اید. بنابراین، همه‌ی‌ کردار ما می‌تواند جنبه وجه اللهی به خود بگیرد؛ مانند: نماز، روزه، اطعام، آموزش، پرورش، نشست و برخاست عبادی. از این رو خداوند صفت "ذوالجلال و الإکرام" را برای وجه اللّه آورده و آن را مکرّم و گرامی داشته است؛ یعنی وجه اللّه اجلّ از آن است که بمیرد؛ گرچه حضرت عزرائیل و حتی خود مرگ نیز در قیامت خواهد مرد: "فیؤتی بالموت فى صورة کبش أملح... فیذبح"(5)؛ مرگ به صورت گوسفندی که سفیدی آن فزونتر از سیاهی است آورده و ذبح خواهد شد، امّا وجه اللّه همیشگی و ابدی است و فنا و هلاک در حریم مقدّس آن راه ندارد.
گفتنی است، جلوه‌ی‌ اتمّ وجه اللّه پیامبران و پیشوایان دین (علیهم‌السلام) هستند؛ چنان‌که در احادیث فراوانی بدین معنا تصریح شده است؛ چنان‌که امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرماید: "نحن وجه اللّه نتقلّب فى الأرض بین أظهرکم و نحن عین اللّه فى خلقه ویده المبسوطة بالرحمة علی عباده"(6).
بنابراین، وجه اللّه که فرمان الهی باشد همیشه زنده است و ائمه طاهرین جلوه گاه این فرمان هستند.»(7)
و هر چیزی جز این، فانی و گذراست.

پی‌نوشت‌ها
--------------
(1) سوره ملک، آیه‌ی 2
(2)سوره‌ی‌ بقره، آیه‌ی‌ 115.
(3) سوره‌ی‌ انسان، آیه‌ی‌ 9.
(4) سوره‌ی‌ روم، آیه‌ی‌ 39.
(5) بحار، ج8، ص346، باب ذبح الموت؛ النهایة، ابن اثیر، ج4، ص354.
(6) اصول کافی، ج1، ص143، باب نوادر.
(7)تفسیر موضوعی قرآن، جوادی آملی، ج4


برای عزیزانم

بسم الله

برای خواهرم و برادرانم احسان و سامان

عزیزکم
نهال نو رسیده بهاریم
تجسم بهار زندگانیم
دلیل شادمانیم
برو
مترس
که برادرت
برای شادمانی کنون تو
شبا نه روز
به وسعت کشیدن تمام رنجهای قلب عاشقش
بر آستان یار خویش
به گفتگو نشسته است
اگر چه خود غمین شدست
شکسته است
ولی برای ماه روی تو
برای آرزوی تو
هزار بار از زمین
به دیدگان ابریش
تمامی توان و انتظار و بیقراریش
به خانه خدای خویش
هر شب دخیل بسته است


برای برادرم

بسم الله

در صبح آشنایی شیرین مان ، ترا
گفتم که "مرد عشق نئی! "باورت نبود
در این غروب سخت جدایی ، هنوز هم
می خواهمت چو روز نخستین ، ولی چه سود

می خواستی ، به خاطر سوگندهای خویش 
در بزم عشق ، بر سر من ، جام نشکنی
می خواستی ، به پاس صفای سرشک من
اینگونه دل شکسته ، به خاکم نیفکنی

پنداشتی که ، کوره سوزان عشق من؟
دور از نگاه گرم تو ، خاموش می شود؟
پنداشتی که یاد تو ، این یاد دلنواز
در تنگنای سینه ، فراموش می شود؟

تو ، رفته ای که بی من ، تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو ، شب ها سحر کنم
تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی 
من مانده ام که عشق ترا ، تاج سر کنم

روزی که پیک مرگ ، مرا می برد به گور
من ، شب چراغ عشق تو را نیز می برم
عشق تو ، نور عشق تو ، عشق بزرگ توست
خورشید جاودانی دنیای دیگرم 


سال نو

بسم الله

به تقویم ها اعتمادی نیست ... 
اگر تحولی در نگاه و دلت رخ داده ... 
سال نو مبارک



چهره خدا

بسم الله
یکی بود یکی نبود. یه روزی روزگاری یه خانواده ی سه نفری بودن. یه پسر کوچولو بود  با مادر و پدرش، بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما میده، بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت .
پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن. اما مامان و باباش می‌ترسیدن که پسرشون حسودی کنه و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره.اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زیاد شد که پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو
بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.
پسر کوچولو که با برادرش تنها شد … خم شد روی سرش و گفت :داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی ……….
به من می گی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟
آخه من کم کم داره یادم می ره؟؟؟؟؟؟


<      1   2   3   4   5   >>   >