محرم

بسم الله

یادتان باشد لباس مشکی ام را تا کنید
گوشه ای از قبر من این جامه را هم جا کنید
کاش من در شام تاسوعا بمیرم تا شما
خرجی ام را خرج نذر ظهر عاشورا کنید

ایام سوگواری سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع) برشما ولایت مداران تسلیت باد.


دقیق ترین ترازوی جداسازی

بسم الله

امام حسین علیه‏السلام میزان حق و باطل

قیام سالار شهیدان به دنبال قیام انبیای گذشته، به مردم تفهیم می‏کند که نظام حق، کدام است و نظام باطل کدام. آن حضرت برای تحقیق این مطلب، چاره‏ای جز نثار خون و ایثار فرزند و مال و جان نداشتند زیرا آنقدر رسوبات جاهلیّت اموی زیاد بود که ممکن نبود با سخنرانی و نامه‏نگاری مطلب را حل کرد. اگر مطلب خیلی ضروری و عمیق شد، چاره‏ای جز استقبال شهادت نیست. از این‏رو، وجود مبارک حسین بن علی علیه‏السلام از ذات مقدّس رسول اکرم صلی الله علیه و آله این برنامه را دریافت کردند که در شرایط کنونی، یک سلسله شهادت‏ها و اسارت‏ها لازم است تا آن دینی که می‏رود به فراموشی aسپرده شود، احیا گردد و در این هنگام بود که حسین بن علی علیه‏السلام قیام کردند.
امام حسین علیه‏السلام فرمودند: من قیام کردم تا پاک از ناپاک جدا شود؛ زیرا تا آزمون نشود، وارسته و غیر وارسته در کنار همند و امتحان است که پاک را از ناپاک و حق را از باطل جدا می‏کند. پس، آن حضرت مایه امتحان پروردگار است و خدا با او طیّب و غیر طیّب را از هم جدا می‏کند؛ چون امام، میزان الاعمال و شجره طوبا و حق است و عقاید، اوصاف و اعمال را با حق می‏سنجند؛ یعنی عقیده امام معصوم علیه‏السلام که حق است، میزان سنجش عقاید است.
چون انسان کامل با حق است و حق با اوست و او از حق جدا نمی‏شود، می‏تواند میزان عقاید، اخلاق، اعمال و اقوال باشد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره امیر مؤمنان علیه‏السلام فرمودند: «المیزان میزانک؛ میزان تو میزان است» (1)یعنی عقاید، اخلاق افعال و اقوال مردم را با عقیده، خلق، فعل و قول علی علیه‏السلام و اولاد او می‏سنجند. هر عقیده، خلق، فعل و قولی که مطابق عقیده و خُلق و افعال و اقوال آن‏ها بود، حق است؛ وگرنه باطل. از این‏رو، امام حسین علیه‏السلام فرمودند: من میزان طیّب و خبیثم. اگر جامعه‏ای بخواهد پاک را از ناپاک جدا کند، حتماً باید با سنّت و سیرت حضرت سیّدالشهدا علیه‏السلام ارزیابی شود و مهم‏ترین اثر آن حضرت همانا نهضت گسترده و تاریخ ساز کربلاست که مجلای عقیده صحیح، مظهر خُلق کامل و تبلور فعل درست و قول راست است.

پی نوشت
------------------
1- بحارالأنوار، ج ??، ص ???
منبع: کتاب شکوفایی عقل در نهضت حسینی.


الهی نامه

بسم الله

الهى ! مست تو را حد نیست ولى دیوانه‏ات سنگ بسیار خورد.
الهى ! ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا.
الهى ! علمم موجب ازدیاد جهلم شد یا علم محض یا نور مطلق بر جهلم بیفزا.
الهى ! اثر و صنع توام ، چگونه به خود نبالم.
الهى ! هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم بر نادانیم بیفزا.
الهى ! دل داده معنى را از لفظ چه خبر و شیفته مسمى را از اسم چه اثر.
الهى ! کلمات و کلامت که اینقدر شیرین و دلنشین‏اند خودت چون نى.
الهى ! اگر از من پرسند کیستى چه گویم.
الهى ! هر چه بیشتر فکر مى‏کنم ، دورتر می شوم.
الهى ! گروهى کو کو گویند و " حسن" هو هو.
الهى ! از گفتن " یا " شرم دارم.
الهى ! داغ دل را نه زبان تواند تقریر کند و نه قلم یارد به تحریر رساند " الحمد لله " ، که دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.
الهى ! محبت والد به ولد بیش از محبت ولد به والد است که آن اثر است نه این ، با اینکه اعداد است و علیت و معلولیت نیست پس محبت تو به ما که علت مطلق مایى تا چه اندازه است، " یُحِبُهُمْ " کجا و " یُحِبوُنَهُمْ " کجا؟!
الهى ! از کودکان چیزها آموختم ، لا جرم کودکى پیش گرفتم.
الهى ! چون است که چشیده‏ها خاموشند و نچشیده‏ها در خورشند.
الهى ! از شیاطین جن بریدن دشوار نیست ‏با شیاطین انس چه باید کرد.
الهى ! خوشدلم که از درد می نالم ، که هر درد را درمانى نهاده‏اى.

" برگرفته از الهی نامه استاد علامه حسن زاده آملی"


حضرت موسی (ع) در مقام سنجش اعمال

بسم الله

حضرت موسى علیه السلام در حالى که به بررسى اعمال بندگان الهى مشغول بود، نزد عابدترین مردم رفت . شب که فرا رسید، عابد درخت انارى را که در کنارش بود تکان داد و دو عدد انار افتاد. رو به موسى کرد و گفت :
اى بنده خدا تو کیستى ؟ تو باید بنده صالح خدا باشى ؟ زیرا که من مدتها در اینجا مشغول عبادت هستم و در این درخت تاکنون بیشتر از یک عدد انار ندیده ام و اگر تو بنده صالح نبودى ، این انار دومى موجود نمى شد!
موسى علیه السلام گفت :
من مردى هستم که در سرزمین موسى بن عمران زندگى مى کنم . چون صبح شد حضرت موسى علیه السلام پرسید:
آیا کسى را مى شناسى که عبادت او از تو بیشتر باشد؟
عابد جواب داد: آرى ! فلان شخص .
نام و نشان او را گفت . موسى علیه السلام به نزد وى رفت و دید عبادت او خیلى زیاد است . شب که شد براى آن مرد دو گرده نان و ظرف آبى آوردند. عابد به موسى علیه السلام گفت :
بنده خدا تو کیستى ؟ تو بنده صالح هستى ! چون مدتهاست من در اینجا مشغول عبادت هستم و هر روز یک عدد نان برایم مى آمد و اگر تو بنده صالحى نبودى این نان دومى نمى آمد و این ، به خاطر شماست . معلوم مى شود تو بنده صالح خدایى .
حضرت موسى علیه السلام باز فرمود:
من مردى هستم در سرزمین موسى بن عمران زندگى مى کنم !
سپس از او پرسید:
آیا عابدتر از خود، کسى را سراغ دارى ؟
گفت :
آرى ! فلان آهنگر یا (دهقان ) در فلان شهر است که عبادت او از من بیشتر است .
حضرت موسى با همان نشان پیش آن مرد رفت ، دید وى عبادت معمولى دارد، ولى مرتب در ذکر خداست .
وقت نماز که فرا رسید، برخاست نمازش را خواند و چون شب شد، دید در آمدش دو برابر شده ، روى به حضرت موسى نمود و گفت :
تو بنده صالحى هستى ! زیرا من مدتها در اینجا هستم و درآمدم همیشه به یک اندازه معین بوده و امشب دو برابر است . بگو ببینم تو کیستى ؟
حضرت موسى همان پاسخ را گفت : من مردى هستم که در سرزمین موسى بن عمران زندگى مى کنم .
سپس آن مرد درآمدش را سه قسمت نمود. قسمتى را صدقه داد و قسمتى را به مولا و صاحبش داد و با قسمت سوم غذا خرید و با حضرت موسى علیه السلام با هم خوردند. در این هنگام موسى علیه السلام خندید.
مرد پرسید:
چرا خندیدى ؟
موسى علیه السلام پاسخ داد:
مرا راهنمایى کردند عابدترین انسان را ببینم ، حقیقتا او را عابدترین انسان یافتم . او نیز دیگرى را به من نشان داد، دیدم عبادت او بیشتر از اولى است . دومى نیز شما را معرفى کرد و من فکر کردم عبادت تو بیشتر از آنان است ولى عبادت تو مانند آنان نیست !
مرد: بلى ! درست است ، من مثل آنان عبادت ندارم ، چون من بنده کسى هستم ، آزاد نیستم ، مگر ندیدى من خدا را ذکر مى گفتم . وقت نماز که رسید تنها نمازم را خواندم ، اگر بخواهم بیشتر به عبادت مشغول شوم به درآمد مولایم ضرر مى زنم و به کارهاى مردم نیز زیان مى رسد.
سپس از موسى پرسید:
مى خواهى به وطن خود بروى ؟
موسى علیه السلام پاسخ داد: بلى !
مرد در این وقت قطعه ابرى را که از بالاى سرش مى گذشت صدا زد، پایین بیا! ابر آمد و پرسید:
کجا مى روى ؟
ابر: به سرزمین موسى بن عمران .
مرد: این آقا را هم با احترام به سرزمین موسى بن عمران برسان .
هنگامى که حضرت موسى به وطن بازگشت عرض کرد:
با خدایا! این مرد چگونه به آن مقام والا نایل گشته است ؟
خداوند فرمود:
(ان عبدى هذا یصبر على بلائى و یرضى بقضایى و یشکر نعمائى ):
این بنده ام بر بلاى من شکیبا، به مقدراتم راضى و بر نعمتهایم سپاسگزار است .


به بهانه 13 آبان!؟

بسم الله
سلام دوستان
امروز داشتم یک مطلبی را درباره کربلا و جنگ صفین می خواندم. بعد آن دو را مقایسه کردم با دوران امروز. دیدم هم صفین دارد تکرار می شود و هم کربلا. هیچ کس هم حواسش نیست.
به خدا حواسمان نیست بعد یک روز می آید پشیمان می شویم و به علی می گوییم چرا حکمیت رو قبول کردی؟! 
آی دوستان به خدا قرآن ها را بر سر نیزه کردند چشم هایتان را باز کنید؟
چشمتان را باز کنید ببینید سپاه دشمن وارد شده! ببینید حسین تنهاست! ببینید صدای هل من ناصر او بلند است! 
چرا یاریش نمی کنید؟ چرا به سپاه عبیدالله رو آوردید؟ 
چرا پشت سر علی نماز می خوانید و بر سر سفره معاویه می نشینید؟
دوباره آمده اند و مردم را دعوت می کنند برای 13 آبان روز مبارزه با استکبار تا برای مخالفت به خیابان بیایند.
به خدا اینها خودشان مستکبر هستند. 13 آبان روز مبارزه با خودشان هست. 
اینها همان اشعث ها هستند که با علی نماز می خوانند و بر سر سفره چرب معاویه می نشستند وچشم به کیسه زر وسیم او دوخته بودند.
حواستان را جمع کنید.
فکر نکنید آن کسانی که به اسم مرجعیت از اینها دفاع می کنند طرف حق هستند.آن شخص یا اشخاص امثال همان ابوموسی اشعری هستند که بر بالای منبر علی (ع) را از خلافت عزل کرده و یار شفیقش عمروعاص آن روباه مکار وحیله گر با دوز و کلک معاویه گرگ صفت را بر گرده مردم سوار کرد؟
عمروعاص حیله گر در زمان امیرالمومنین علی (ع) با زبان چربش آن پیرمرد صاحب فتوا را گول زده و به او گفت هر دو را عزل کنیم و خود صاحب الامر مسلمین شو. 
با این شگرد و ترفند توانست آن پیر نادان را بر منبر فرستاد تا علی و معاویه را به مانند انگشتری که از دست خارج می شود از خلافت عزل کند و بعد از این عمل پیرمرد مدعی شریعت دانی خود به بالای منبر رفت و معاویه را به عنوان خلیفه مسلمین معرفی کرد بعد از آن بود که آن پیر مدعی فهمید که هیچ بارش نبود و نیست و آخرت را به قیمت دنیایش فروخت و البته باید بگوییم که دنیا و آخرتش را به قیمت ارزانی که همان رسوایی باشد فروخت و این لکه ننگ بر تاریخ اسلام عزیز تا کنون به جا مانده است.
و چه خوب گفت امام راحلمان که تاریخ اسلام پر است از خیانت علمای اسلام به آن.
و تاریخ پر است از توبه کوفیانی که حسین (ع) را دعوت کرده و بعد به روی او شمشیر کشیدن و آن بزرگوار را شهید نمودند و بعد از کار خویش پشیمان گشتند و توبه نمودند.
توبه چه سود!؟ آنها دستشان به خون امام زمان خویش آلوده گشته بود. به نظر شما آیا توبه آنها مقبول و درست بود؟
آی آقایانی که مستکبرین شما را دعوت کرده اند تا پروژه تقلب در انتخابات را مطرح کنید عبرت بگیرید اینها همان کوفیانند که مطمئناً بر روی شما تیغ خواهند کشید و پست شما را خالی خواهند نمود.عبرت بگیرید!!!! عبرت بگیرید و به آغوش ملت باز گردید تا شامل رأفت اسلامی گردید.
ما صلح امام حسن (ع) را انجام نخواهیم داد ولی اگر لازم باشد کربلای حسینی را به پا خواهیم نمود.
اینها را گفتم شاید کسی بیایید و بخواند و مقایسه کند و بفهمد که تاریخ دوباره در حال تکرار است و از گول خوردن خویشتن و اطرافیانش جلوگیری نماید.
 

   1   2      >