ماه رجب

بسم الله

این الرجبیون!؟

در ماه رجب فرشته ای تا صبح اینگونه ندا می‌دهد: خوشا به حال رجبیّون، خوشا به حال آنان که والایی ماه رجب را دریافته‌اند، خوشا به حال آنان که از برکت ماه رجب نصیبی اندوخته‌اند.
ادامه مطلب...

روایتی خواندنی از امام هادی (ع)

بسم الله

مرحوم شیخ طوسى و برخى دیگر از بزرگان آورده‌اند:
شخصى به نام ابوالحسن، محمّد بن احمد به نقل از عمویش حکایت نماید:
روزى از روزها به قصد دیدار و ملاقات حضرت ابوالحسن،امام هادى علیه السلام حرکت کردم و چون بر آن حضرت وارد شدم عرضه داشتم: خلیفه،سهمیّه و جیره مرا به اتّهام این که از اطرافیان و دوستان شمامى باشنم، قطع کرده‌اند.پس چنانچه ممکن باشد، از او بخواهید که سهمیّه مرابرگرداند، قبول می‌کند؛ و همانند گذشته کمک‌های خود را نسبت به من پرداخت می‌نماید.
حضرت در جواب فرمود: انشاءاللّه درست خواهد شد.
پس به منزل خود بازگشتم و چون شب فرا رسید، شخصى درب منزل آمد و دقّ الباب کرد، وقتى درب منزل را گشودم، دیدم که فتح بن خاقان ماءمور متوکّل ایستاده است، هنگامى که چشمش به من افتاد، گفت: در منزل خود چه می‌کنی؟زود باش، که خلیفه تو را احضار کرده است، پس به همراه اوراهى دربار متوکّل شدیم و چون بر او وارد شدیم دیدم نشسته است و منتظر من می‌باشد.پس همین که چشمش به من افتاد، اظهار داشت: اى ابوموسى!ما همیشه به یاد تو هستیم؛ لیکن تو ما را فراموش کرده اى، اکنون بگو که ازما چه طلب دارى؟
گفتم: کمک‌های گوناگونى که تاکنون بر من می‌شده است، آن‌هارا قطع نموده‌اند؛ پس دستور داد که کمک‌ها و سهمیّه من همانند سابق و بلکه چند برابر افزایش و پرداخت شود.
سپس از نزد خلیفه خداحافظى کرده و بیرون آمدیم؛ و به فتح بن خاقان گفتم: آیا علىّ بن محمّد هادى علیه‌السلام امروز اینجا آمده است؟
اظهار داشت: خیر. 
گفتم: آیا نامه اى براى خلیفه نوشته است؟
پس جواب داد: خیر.
بعد از آن، راهى منزل خویش گشتم و فتح بن خاقان نیز به دنبال من آمد و گفت: شکّى ندارم که تو از حضرت ابوالحسن، امام هادى علیه السلام تقاضا کرده اى که برایت دعا نماید و دعاى آن حضرت مستجاب شده است، پس خواهش می‌کنم که از او تقاضا کنى تا براى من نیز دعا نماید.
هنگامى که به محضر مبارک امام هادى علیه السلام وارد شدم و سلام کردم، فرمود: اى ابوموسى! آیا مشکلت برطرف شد و خوشحال گردیدى؟
عرضه داشتم: بلى، یاابن رسول اللّه! اى سرورم! به برکت دعاى شما راضى و قانع شدم.
سپس حضرت نیز مرا مخاطب قرار داد و فرمود: خداوند متعال نسبت به ما اهل بیت - عصمت و طهارت - آگاه است که ما در مشکلات به غیر از او رجوع نمی‌کنیم، همچنین در ناملایمات وگرفتاری‌ها فقط به او توکّل و تکیه می‌نماییم، بنابر این هرگاه تقاضا و خواستهاى داشته باشیم خداوند متعال از روى لطف و تفضّل مستجاب می‌نماید. بعد از آن، به حضرت عرضه داشتم: فتح بن خاقان به من التماس دعا گفت، که از شما تقاضا کنم تا برایش دعا نمائی.
امام علیه‌السلام فرمود: فتح در ظاهر با ما دوستى می‌نماید ولى در واقع از ما بیگانه است، ما براى کسى دعا می‌کنیم که خالص، تحت فرمان خداوند سبحان باشد و اِقرار و اعتقاد به نبوّت حضرت محمّد مصطفى صلى الله علیه و آله داشته؛ و نیز اعتراف به حقوق ما اهل بیت رسالت داشته باشد. سپس حضرت افزود: من براى تو دعا کردم و خداوند متعال آنرا مستجاب گرداند.
در پایان از آن حضرت، تقاضا کردم و عرضه داشتم: یاابن رسول اللّه! چنانچه ممکن باشد، دعائى را به من تعلیم نما که هرگاه بخوانم، دعایم مستجاب شود؟
پس حضرت فرمود: این دعائى را که به تو تعلیم می‌دهم، من خود زیاد می‌خوانم و از خداوند متعال خواسته‌ام، که هرکس آن را بخواند ناامیدنگردد:
*یا عُدَّتى عِندالعُدَد وَ یَا رَجَائِى وَ الْمُعْتَمَدُ وَ یَا کهفى وَ السَّنَدُ وَ یَا وَاحِدُ وَ یَا أَحَدُ وَ یَا قُلْهُوَ اللَّهُ أَحَدُ أَسْئَلَکَ اللَّهُمَّ بِحَقِّ مَنْ خَلَقْتَهُ مِنْخَلْقِکَ وَ لَمْ تَجْعَلْ فِى خَلْقِکَ مِثْلَهُمْ أَحَداً انَّ تُصَلَّىعَلَیْهِمْ وَ انَّ تَفْعَلْ بِى (کَذَا وَ کَذَا) .*
ترجمه دعا:
«اى ذخیره من بهنگام شمارش ذخیره ها و اى امید من و تکیه گاهم و اى پناهگاه و ملجاءام اى یکى و اى یکتا و اى قل هو الله احد خدایا ازتو مى خواهم به حق کسانى که خلقشان کردى واحدى از خلقت همسان ایشان نیست اینکه برایشان درود فرستى و براى من فلان حاجت را برآورى»

-----------------------
منبع:چهل داستان و چهل حدیث از امام هادى علیه السلام
مؤلّف: عبداللّه صالحى به نقل از:أمالى شیخ طوسى: ج 1،ص 291، مدینة المعاجز: ج 7، ص 436، ح 2437، بحارالا نوار: ج 50، ص 127، ح 5.


مادر

بسم الله

مادر من فقط یک چشم داشت. من از اون متنفر بودم ... اون همیشه مایه خجالت من بود.ا
اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت.
یک روز اون اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره.
خیلی خجالت کشیدم. آخه اون چطور تونست این کار رو بامن بکنه ؟
به روی خودم نیاوردم، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم و فورا از اونجا دور شدم.
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت، هووو، مامان تو فقط یک چشم داره!
فقط دلم میخواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم.
کاش زمین دهن وا میکرد و منو ، کاش مادرم یه جوری گم و گور میشد.
روز بعد بهش گفتم، اگه واقعا میخوای منو شاد و خوشحال کنی چرا نمی میری ؟!!!
اون هیچ جوابی نداد....
حتی یک لحظه هم راجع به حرفی که زدم فکر نکردم، چون خیلی عصبانی بودم.
احساسات اون برای من هیچ اهمیتی نداشت.
دلم میخواست از اون خونه برم و دیگه هیچ کاری با اون نداشته باشم.
سخت درس خوندم و موفق شدم برای ادامه تحصیل به سنگاپور برم.
اونجا ازدواج کردم، واسه خودم خونه خریدم، زن و بچه و زندگی.
از زندگی، بچه ها و آسایشی که داشتم خوشحال بودم.
تا اینکه یه روز مادرم اومد به دیدن من.
اون سالها منو ندیده بود و همینطور نوه هاشو.
وقتی ایستاده بود دم در، بچه ها به اون خندیدن.
و من سرش داد کشیدم که چرا خودش رو دعوت کرده که بیاد اینجا اونم بی خبر.
سرش داد زدم، چطور جرات کردی بیای به خونه من و بچه ها رو بترسونی؟!
گم شو از اینجا! همین حالا.
اون به آرامی جواب داد، اوه خیلی معذرت میخوام.
مثل اینکه آدرس رو عوضی اومدم، و بعد فورا رفت و از نظر ناپدید شد.
یک روز، یک دعوت نامه اومد در خونه من در سنگاپور.
برای شرکت در جشن تجدید دیدار دانش آموزان مدرسه.
ولی من به همسرم به دروغ گفتم که به یک سفر کاری میرم.
بعد از مراسم، رفتم به اون کلبه قدیمی خودمون البته فقط از روی کنجکاوی.
همسایه ها گفتن که اون مرده.
ولی من حتی یک قطره اشک هم نریختم.
اونا یک نامه به من دادند که اون ازشون خواسته بود که به من بدن.
ای عزیزترین پسر من، من همیشه به فکر تو بوده ام.
منو ببخش که به خونت تو سنگاپور اومدم و بچه ها تو ترسوندم.
خیلی خوشحال شدم وقتی شنیدم داری میای اینجا.
ولی من ممکنه که نتونم از جام بلند شم که بیام تو رو ببینم.
وقتی داشتی بزرگ میشدی از اینکه دائم باعث خجالت تو شدم خیلی متاسفم.
آخه میدونی ... وقتی تو خیلی کوچیک بودی، تو یه تصادف، یک چشمت رو از دست دادی.
به عنوان یک مادر، نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که تو داری بزرگ میشی با یک چشم.
بنابراین چشم خودم رو دادم به تو.
برای من اقتخار بود که پسرم میتونست با اون چشم به جای من دنیای جدید رو بطور کامل ببینه.
با همه عشق و علاقه من به تو.
مادرت
---------------------------------
میلاد ریحانه رسول الله  حضرت فاطمه زهرا و روز مادر مبارک .
دست بوس تمام مادرهای دنیا هم هستم و خاک پایشان را طوطیایی چشمانم می نمایم. 


اجل مرگ برای مرگ

بسم الله

حقیقت تلخ و شیرین مرگ تنها برای موجودات جاندار و دارای روح روی می دهد و برای جمادات هیچگونه مرگ و انتقالی متصور نیست.
اکنون در اینجا چند سوال پیش می آید:
1. آیا سرنوشت مرگ برای فرشتگان الهی نیز مقدر است یا نه؟
2. اگر چنین است، جان آخرین مخلوق خدا، عزراییل و بنا بر روایتی دیگر، اسرافیل، را چه کسی می گیرد؟
3. از آنجا که "مرگ" نیز خلقت پذیر است و آفریدینی،(1) آیا مرگ برای خود "مرگ" نیز ممکن است؟
در پاسخ به سوالات یاد شده  باید گفت همه چیز می میرد جز ذات نامیرای او؛ تنها چیزی که هماره باقیست و پابر جا، وجه خداست و بس.
آنگونه که از برخی روایات بر می آید ملک الموت پس از ستاندن جان همه مخلوقات به جز یک فرشته از کارگزاران خدا در جهان هستی، خود نیز به دست حضرت احدیت قبض روح می شود. و اسرافیل‌ آخرین‌فرشته‌ای‌ است‌ که‌ از سوی‌ خداوند مرگ‌ را درمى‌یابد. (نک: سیوطی، الدر المنثور، صص39-37)
و چون زمان‌ آن‌ فرا مى‌رسد تا مردگان‌ از نو جان‌ گیرند و رستاخیز برپا گردد، ملک دمنده در صور، حضرت اسرافیل، پیش از همه و پس از او جبرئیل‌ و میکائیل‌ زنده می شوند؛ چه‌ آنکه اسرافیل‌ است‌ که‌ به‌ فرمان‌ خداوند نفخه دوم‌ را برای‌ زنده‌ کردن‌ مردگان‌ مى‌دمد.
« آنچه باقی و پایدار خواهد بود "وجه اللّه" است. امّا گستره‌ی‌ وجه اللّه را آیه مبارکه "فأینما تولّوا فثمّ وجه اللّه"(2)، « هرجا رو بگردانید آن جا وجه خداست »، بازگو کرده؛ یعنی هر چیز را بنگرید یک بُعد غیر وجه اللّهی دارد که فانی می‌شود و از بین می‌رود و یک بُعد وجه اللّهی دارد که از آن جهت ثابت و لایتغیّر است.
وجه اللّه در سراسر عالم ظهور دارد؛ گاهی اطعام یتیم جنبه‌ی‌ وجه اللّهی دارد: "إنّما نطعمکم لوجه اللّه"(3) وگاهی زکات دادن جنبه‌ی‌ وجه اللهی دارد: "و ما ءَاتیتم من زکوةٍ تریدونَ وجهَ اللّه"(4)؛ آنچه به عنوان زکات در راه خدا می‌دهید وجه خدا را خواسته اید. بنابراین، همه‌ی‌ کردار ما می‌تواند جنبه وجه اللهی به خود بگیرد؛ مانند: نماز، روزه، اطعام، آموزش، پرورش، نشست و برخاست عبادی. از این رو خداوند صفت "ذوالجلال و الإکرام" را برای وجه اللّه آورده و آن را مکرّم و گرامی داشته است؛ یعنی وجه اللّه اجلّ از آن است که بمیرد؛ گرچه حضرت عزرائیل و حتی خود مرگ نیز در قیامت خواهد مرد: "فیؤتی بالموت فى صورة کبش أملح... فیذبح"(5)؛ مرگ به صورت گوسفندی که سفیدی آن فزونتر از سیاهی است آورده و ذبح خواهد شد، امّا وجه اللّه همیشگی و ابدی است و فنا و هلاک در حریم مقدّس آن راه ندارد.
گفتنی است، جلوه‌ی‌ اتمّ وجه اللّه پیامبران و پیشوایان دین (علیهم‌السلام) هستند؛ چنان‌که در احادیث فراوانی بدین معنا تصریح شده است؛ چنان‌که امام باقر (علیه‌السلام) می‌فرماید: "نحن وجه اللّه نتقلّب فى الأرض بین أظهرکم و نحن عین اللّه فى خلقه ویده المبسوطة بالرحمة علی عباده"(6).
بنابراین، وجه اللّه که فرمان الهی باشد همیشه زنده است و ائمه طاهرین جلوه گاه این فرمان هستند.»(7)
و هر چیزی جز این، فانی و گذراست.

پی‌نوشت‌ها
--------------
(1) سوره ملک، آیه‌ی 2
(2)سوره‌ی‌ بقره، آیه‌ی‌ 115.
(3) سوره‌ی‌ انسان، آیه‌ی‌ 9.
(4) سوره‌ی‌ روم، آیه‌ی‌ 39.
(5) بحار، ج8، ص346، باب ذبح الموت؛ النهایة، ابن اثیر، ج4، ص354.
(6) اصول کافی، ج1، ص143، باب نوادر.
(7)تفسیر موضوعی قرآن، جوادی آملی، ج4


برای عزیزانم

بسم الله

برای خواهرم و برادرانم احسان و سامان

عزیزکم
نهال نو رسیده بهاریم
تجسم بهار زندگانیم
دلیل شادمانیم
برو
مترس
که برادرت
برای شادمانی کنون تو
شبا نه روز
به وسعت کشیدن تمام رنجهای قلب عاشقش
بر آستان یار خویش
به گفتگو نشسته است
اگر چه خود غمین شدست
شکسته است
ولی برای ماه روی تو
برای آرزوی تو
هزار بار از زمین
به دیدگان ابریش
تمامی توان و انتظار و بیقراریش
به خانه خدای خویش
هر شب دخیل بسته است


<      1   2   3      >