قبر مخفى حضرت زهرا و جریان غم‏انگیز نبش قبر

بسم الله

پنهانى قبر حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه نشانه‏ى مظلومیت و غربت ولایت است، و دلیل واضح و برهان قاطعى که شیعه مى‏تواند به استناد آن خود را پیرو راستین سنت رسول (ص) نشان دهد. زهرا سلام‏اللَّه‏علیه نشانى بر حقانیت و مظلومیت شیعه، براى همه‏ى آزادمردان در طول تاریخ به یادگار گذاشت.
شیعه امروز مى‏تواند از اهل سنت بپرسد، چرا زهرا سلام‏اللَّه‏علیه وصیت کرد خلفا در تشییع جنازه‏اش حاضر نشوند؟ و چرا وصیت کرد تا قبرش پنهان بماند؟
آرى او نمى‏خواست تا دشمنانش که دشمنان خدا و رسولند بر سر مزارش اقامه‏ى عزا کرده و بدین وسیله عوام‏فریبى کنند. آن قدر این امر بر خلفا سنگین بود و از عواقبش بیم داشتند که تصمیم گرفتند نبش قبر کنند تا قبر زهرا را پیدا کنند و بر جنازه‏اش نماز گزارند. که از هیبت و تهدید على علیه‏السلام ترسیدند و از بیم فتنه‏اى بزرگتر پا عقب کشیدند.
زهرا سلام‏اللَّه‏علیه مى‏خواست با طرح سؤال در اذهان مردم، که چرا تنها یادگار رسول قبرش را پنهان نموده، آنان را به فکر وادارد، تا خود به دنبال جواب رفته و مسببین اصلى را بیابند. همین است که مى‏بینم برخى، برخى دیگر را ملامت مى‏کردند که تنها دختر پیامبر مرد و هیچکدام از آنان اجازه حضور در دفن و نماز نداد، و قبرش را هم پنهان نمود.
او مى‏اندیشید شاید با غوغایى که به سبب شهادتش در مدینه ایجاد مى‏شود، با این اقدام بى‏سابقه و آگاهانه‏ى مردم را علیه خلفا به حرکتى وادارد و یا لااقل، سندى همیشگى بر محکومیت خلفا، از خود به یادگار بگذارد. از اینرو حتى ائمه بعدى نیز قبر او را آشکار نساختند.
در مورد محل دفن حضرت فاطمه زهرا در کتابهاى مختلف مطالب گوناگون نوشته‏اند بعضى معتقدند که در جوار قبر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مدفون شده است و دلیلشان این حدیث شریف است که رسول خدا (ص) فرموده است:
ان بین قبرى، و منبرى روضة من ریاض الجنة. همانا بین قبر و منبر من باغى از باغهاى بهشت است که اشاره به محل دفن حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیها است مرحوم علامه مجلسى در بحار معتقد است که امیرالمؤمنین در نیمه شب جسد فاطمه را برداشت با دو فرزندش حسن و حسین و شش نفر از اصحاب به طرف قبر پیغمبر (ص) رفتند. بعضى هم معتقدند که در قبرستان بقیع به خاک سپرده شده است. (1)
و بعید نیست که آن امام مظلوم علیه‏السلام صورت چهل قبر را در بقیع ترتیب داده باشد تا کسى از قبر واقعى حضرت زهرا علیهاالسلام مطلع نشود و وصیت آن سیده مظلومه نیز عمل شود.
جریان غم‏انگیز نبش قبر حضرت زهرا سلام‏اللَّه‏علیه
صبح آن شبى که حضرت زهرا علیهاالسلام غریبانه به خاک سپرده شد به نقل سپهر در ناسخ ابوبکر و عمر و گروهى از مهاجر و انصار بر در سراى على علیه‏السلام گرد آمدند تا به قول خودشان در تشیع جنازه حضرت زهرا علیهاالسلام شرکت کنند مقداد بن اسود به آنها گفت: فاطمه را دیشب به خاک سپرده‏اند! عمر به ابوبکر گفت: الم اقل لک انهم سیفعلون به تو نگفتم که اینها چنین خواهند کرد؟ و به دنبالش گفت: لا تترکون یا بنى‏هاشم حسدکم القدیم لنا ابدا.
اى بنى‏هاشم این حسادت دیرینه شما را در مورد ما هیچگاه ترک نمى‏کنید... واللَّه لقد هممت ان انبشها فاصلى علیها. به خدا سوگند هر آینه او را از قبر بیرون آورده و بر وى نماز خواهیم خواند! فقال على علیه‏السلام واللَّه لو رمت ذاک یابن صهاک لا رجعت الیک یمینک لئن سللت سیفى لا اغمدته دون ازهاق نفسک. (2)
پس على علیه‏السلام فرمود:
اى پسر صهاک به خدا قسم اگر چنین قصدى کنى دست راست تو به تو بازنگردد یعنى دستت را قطع خواهم کرد چه اگر شمشیر از نیام برآورم تا خون تو نریزم در غلاف قرار نمى‏دهم و در بعضى از روایات آمده على علیه‏السلام او را گرفت و سخت بر زمین کوبید و فرمود: اى پسر کنیزک سیاه خلافت که حق من بود از من گرفتید و من به خاطر این که مردم از دین خدا برنگردند از حق خود گذشتم فوالذى نفس على بیده لئن رمت و اصحابک بشى‏ء من ذلک لاسقین الارض من دمائکم. به خدایى که جان على در دست او است اگر تو و اصحابت قصد قبر فاطمه کنید زمین را از خون شما سیراب مى‏کنم. ابوبکر و دیگران واسطه شدند که چنین کارى نخواهند کرد تا عمر را رها ساخت. (3)
پس اگر محل دفن حضرت زهرا علیهاالسلام را در قبرستان بقیع دانسته‏اند به خاطر این بود که ذهن مخالفین را مشغول نموده و از این طریق قبر آن بانوى عصمت و طهارت براى همیشه مصون بماند و کسى نداند که آن بانوى پهلو شکسته در کجا مدفون گردیده است.

پی نوشت:
-----------------------
1ـ ناسخ ج 1/ 235- 233
2ـ ناسخ، ج 1/ 235
3ـ ناسخ، ج 1/ 235


شهادتت مبارک

بسم رب الشهدا و الصدیقین

انا لله و انا الیه راجعون

با خبر شدم برادر عزیز و دوست خوبم ، جانباز گرامی جناب آقای سید محمد ( امین ) شمس دیروز بر اثر جراحات شیمیایی در بیمارستان نمازی شیراز دعوت حق را لبیک گفته و به فیض عظمای شهادت نایل گردیدند.
 امین جان شهادتت مبارک


یک خبر خوب

بسم الله

 

با اجازه بزرگترها من سراپا تقصیر نیز از امشب قاطی مرغها شدم.


از کدام حزبی؟

بسم الله

بدون شک امام خمینی (ره) احیاگر اسلام در قرن حاضر بودند. بلکه بهتر است بگوییم امام خمینی(ره) احیاگر دینداری در سراسر دنیا بوده و خواهند بود. اما این احیاگری همراه با جان بخشی به بسیاری از مفاهیم ناب اسلامی بود که در طول قرن ها به دست فراموشی سپرده شده بود؛ گویا امام خمینی(ره) با دین جدیدی آمدند.
یکی از زیباترین مفاهیم قرآن، مفهوم «حزب الله» است. امام خمینی(ره)  فرمودند همه ی ما «حزب الله» هستیم. اما «حزب الله»، که واژه ای قرآنی است از دیدگاه خداوند چه مؤلفه ای و عناصری دارد. در این نوشتار به دنبال تبیین این عناصر هستیم. باشد تا از قرآن بیاموزیم و امید آنکه حزب اللهی واقعی شویم.
واژه «حزب الله، در دو آیه 56، سوره مائده، 22 مجادله به کار رفته است:
إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ (55) وَمَنْ یتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ
ترجمه:
سرپرست و ولی شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‌اند؛ همانها که نماز را برپا می‌دارند، و درحال رکوع، زکات می‌دهند. و کسانی که ولایت خدا و پیامبر او و افراد باایمان را بپذیرند، پیروزند؛ (زیرا) حزب و جمعیت خدا پیروز است.
با توجه به ترجمه آیات 55 و 56 سوره مائده درمی یابیم کسانی یاران حزب پاک خدایند که از ولایت مطهر الهی یعنی خدا و رسول و امامان پاک پیروی کنند.
برترین ویِژگی حزب اللهی ها این است که هم خداوند متعال در همین دنیا از آنها راضی و خشنود است و هم آنان به رضای رب راضی و خشنود هستند.
آیه 22 سوره مجادله:
لَا تَجِدُ قَوْمًا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُولَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَیدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
ترجمه:
هیچ قومی را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمی‌یابی که با دشمنان خدا و رسولش دوستی کنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند؛ آنان کسانی هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحی از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده، و آنها را در باغهایی از بهشت وارد می‌کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است، جاودانه در آن می‌مانند؛ خدا از آنها خشنود است، و آنان نیز از خدا خشنودند؛ آنها «حزب الله»اند؛ بدانید «حزب الله» پیروزان و رستگارانند.
در این آیه به صراحت و روشنی ویژگی های یاران حزب خدا بیان شده است اولین ویژگی را می توان با عنوان «تولی» و «تبری» توضیح داد؛ حزب اللهی کسی است که امکان ندارد دشمنان خدا را دوست داشته باشد هر چند پدر، فرزند، برادر و یا خویشانش باشد. اگر کسی تنها حب و بغضش برای خدا باشد، خداوند مدال و گردن آویز ایمان ثابتِ مستقر قلبی را ارزانی او می دارد و از جانب خویش همواره یاری اش می کند و در گام بعد به بهشت جاودان آراسته با رودهای روان داخل می گرداند.
برترین ویِژگی حزب اللهی ها این است که هم خداوند متعال در همین دنیا از آنها راضی و خشنود است و هم آنان به رضای رب راضی و خشنود هستند.
جمله ی پایانی آیه آرزوی تمامی احزاب سیاسی – اجتماعی در اقدامات خویش است. یعنی پیروزی و سعادت که البته در جریانات حزبی – سیاسی امری گذرا و ناپایدار است، آری! خداوند با فریاد رسای وحیانی خویش آشکار می سازد که ای بندگان من! آگاه باشید تنها حزب همیشه پیروز و سعادتمند تنها حزب خداست.
پس بشتابید به سوی حزب خدا که او همواره منتظر و مشتاق شماست.
البته خداوند در قرآن «حزب شیطان» را به خوبی معرفی کرده است. برای شناسایی این حزب می توانید به آیات 13 تا 19 سوره مجادله؛ مراجعه نمایید.


بهشت شدّاد

بسم الله

بعضی در ذیل آیه 6 تا 8 سوره فجر ماجرای بهشت شدّاد و هلاکت او را قبل از دیدار آن بهشت نقل کردهاند. در این آیات چنین میخوانیم:
« اَ لَمْ تَرَ کَیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ الَّتِی لَمْ یخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ؛ آیا ندیدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با آن شهر اِرَم و باعظمت عاد چه نمود؟ همان شهری که مانندش در شهرها آفریده نشده.»
روایت شده: عاد که حضرت هود ـ علیه السلام ـ مأمور هدایت قوم عاد شد، دو پسر به نام «شدّاد» و «شدید» داشت، عاد از دنیا رفت، شدّاد و شدید با قلدری جمعی را به دور خود جمع کردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط یافتند، در این میان، ‌شدید از دنیا رفت، و شدّاد تنها شاه بیرقیب کشور پهناور شد، غرور او را فرا گرفت (هود ـ علیه السلام ـ او را به خداپرستی دعوت کرد، و به او فرمود: «اگر به سوی خدا آیی، خداوند پاداش بهشت جاوید به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟
هود ـ علیه السلام ـ بخشی از اوصاف بهشت خدا را برای او توصیف نمود. شدّاد گفت اینکه چیزی نیست من خودم این گونه بهشت را خواهم ساخت، کبر و غرور او را از پیروی هود ـ علیه السلام ـ باز داشت).
او تصمیم گرفت از روی غرور، بهشتی بسازد تا با خدای بزرگ جهان عرض اندام کند، شهر اِرَم را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشکرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر یک از آن قهرمانان هزار نفر کارگر را سرپرستی میکردند و آنها را به کار مجبور میساختند.
شدّاد برای پادشاهان جهان نامه نوشت که هر چه طلا و جواهرات دارند همه را نزد او بفرستند، ‌و آنها آنچه داشتند فرستادند.
آن قهرمانان مدت طولانی به بهشت سازی مشغول شدند، تا این که از ساختن آن فارغ گشتند، و در اطراف آن بهشت مصنوعی، حصار (قلعه و دژ) محکمی ساختند، در اطراف آن حصار هزار قصر با شکوه بنا نهادند، سپس به شدّاد گزارش دادند که با وزیران و لشکرش برای افتتاح شهر بهشت وارد گردد.
شدّاد با همراهان، با زرق و برق بسیار عریض و طویلی به سوی آن شهر (که در جزیره العرب، بین یمن و حجاز قرار داشت) حرکت کردند، هنوز یک شبانه روز وقت می
خواست که به آن شهر برسند،‌ ناگاه صاعقه
ای همراه با صدای کوبنده و بلندی از سوی آسمان به سوی آنها آمد و همه آنها را به سختی بر زمین کوبید،همه آنها متلاشی شده و به هلاکت رسیدند.[1]
دلسوزی عزرائیل برای شدّاد
روزی رسول خدا ـ علیه السلام ـ نشسته بود، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از او پرسید: «ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی رحم آمد؟»
عزرائیل گفت: در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
1
. روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین دریا یک کشتی را در هم شکست، همه سرنشینان کشتی غرق شدند،‌تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیرهای افکند، در این میان فرزند پسری از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم، دلم به حال آن پسر سوخت.
2
. هنگامی که شدّاد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بی
نظیر خود پرداخت، و همه توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و
گوهرهای دیگر برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد[2] وقتی که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب برزمین نهاد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را قبض کنم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمری را به امید دیدار بهشتی که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود، ‌اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ رسید و گفت: «ای محمد! خدایت سلام میرساند و می
فرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شدّاد بن عاد بود، او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم، بیمادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد، و خودبینی و تکبر نمود،‌ و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، ‌تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت میدهیم ولی آنها را رها نمیکنیم، چنان که در قرآن میفرماید:« إِنَّما نُمْلِی لَهُمْ لِیزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِینٌ؛ ما به آنها مهلت میدهیم تنها برای این که بر گناهان خود بیفزایند، و برای آنها عذاب خوار کنندهای آماده شده است.»[3]

 
پی نوشت
------------------
(1) مجمع البیان، ج 1، ص 486 و 487.
(2) اوصاف این بهشت بسیار پر زرق و برق در شهر اِرَم، در کتاب مجمع البیان، ج 10، ص 486 و 487 آمده است.
(3) آل عمران، آیه 178
منبع :جوامع الحکایات / محمد عوفی


<      1   2   3      >